حرفهای شنیدنیه آق بابا و اخبار انیمیشن

یک دهان دارم و دو دندان لق *** می زنم تا میتوانم(زنده هستم)حرف حق

حرفهای شنیدنیه آق بابا و اخبار انیمیشن

یک دهان دارم و دو دندان لق *** می زنم تا میتوانم(زنده هستم)حرف حق

ماداگاسکار2 از زبان سازندگانش

 

«ماداگاسکار۲: فرار به آفریقا» انیمیشن تازه شرکت دریم‌ورکز از فیلم قبلی «ماداگاسکار» پرفروش‌تر و از لحاظ هنری موفق‌تر ظاهر شد. در این گفت‌وگو با عوامل فیلم نگاهی داریم به این انیمیشن موفق سال.

 انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2

کارگردانان

● اریک دارنل:

همیشه به فیلم‌های انیمیشن علاقه‌مند بودم؛ حتی از همان بچگی. عاشق تماشای کارتون بودم و حتی در حیاط خلوت خانه‌مان هم چند فیلم‌ کوچک «استاپ- موشن» سرهم بندی کرده‌ام. البته آن زمان هرگز فکر نمی‌کردم بشود از راه کارگردانی فیلم‌های انیمیشن امرار معاش کرد و اصلا‌ به ذهنم نرسیده بود آدم‌هایی هستند که با همین فیلم‌های انیمیشن کودکانه روزگار می‌گذرانند و البته اصلا فکر نمی‌کردم روزی صلاحیت تولید چنین فیلم‌هایی نصیب خودم ‌شود. با این حال خیلی کند و پس از سال‌ها وارد دنیای انیمیشن شدم. بعد از اینکه در دانشگاه کلورادو علوم طبیعی و روزنامه‌نگاری خواندم جذب فیلم‌های تجربی شدم و چیزی نگذشت که فیلمسازی را جدی گرفتم و خودم هم با فیلم‌های انیمیشن تجربی وارد میدان شدم. برای پیگیری جریان فیلمسازی‌ام به «مرکز هنرهای کالیفرنیا» رفتم و همانجا بود که با تکنیک‌های کامپیوتری در دنیای انیمیشن آشنا شدم که در سال‌های بعد و هنگام کارگردانی «ماداگاسکار» در سال ۲۰۰۵ خیلی به کمکم آمدند. وقتی حرف تولید دنباله‌ای برای آن فیلم پیش کشیده شد واقعا تردید داشتم و نمی‌دانستم چیز به درد بخوری از کار در می‌آمد یا نه. قبل از «ماداگاسکار ۲: فرار به آفریقا» هرگز تجربه کارگردانی یک فیلم دنباله‌ای را نداشتم و نمی‌دانستم برای راضی نگاه داشتن هواداران چه کار باید بکنم؛ هوادارانی که اتفاقا تعداد‌شان زیاد بود و اکثرشان با تماشای فیلم اول مشتاقانه منتظر قسمت دوم بودند. البته کارگردانی قسمت دوم از بعضی جهات نسبت به فیلم اول راحت‌تر بود چون این بار مجبور نبودم همه چیز را در مورد پس زمینه و خصوصیات شخصیت‌ها توضیح بدهم و می‌توانستم صرفا‌ همان شخصیت‌های فیلم‌های قبلی را وارد بستر داستانی جدیدی کنم. با این حال هر کجا لازم دیدم ویژگی‌های جدیدی را به شخصیت‌های اصلی فیلم مانند الکس،‌گلوریا و مارتی اضافه کردم.

انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2 

● تام مک‌گراث:

من و همکارم اریک دارنل بیش از ۵ سال وقت صرف شخصیت‌های دو قسمت «ماداگاسکار» کرده‌ایم و از تمام جزئیات ریز و درشت تک تک حیوانات فیلم باخبریم. ایده تولید دنباله‌ای برای «ماداگاسکار» و سفر شخصیت‌ها به آفریقا اولین‌بار به‌وسیله من مطرح شد. ایده‌ام را با مسوولان شرکت دریم ورکز مطرح کردم و آنها هم گفتند فکر می‌کنند بشود فیلم دنباله‌ خوبی بر اساس آن تولید کرد. البته شخصا‌ از همان ابتدا می‌خواستم فیلم جدید خیلی بهتر از فیلم قبلی باشد و مهم‌تر اینکه از وجود داستان چفت و بست‌دارتری هم سود ببرد. به همین دلیل «ماداگاسکار۲: فرار به آفریقا» نسبت به فیلم قبلی از بار احساسی بیشتری برخوردار است و شوخی‌هایش هم بیشتر مردم را می‌خنداند. به علاوه فیلم جدید از بستر جغرافیایی آفریقا استفاده کرده است که در نوع خود جذابیت‌های خاصی دارد. مناظر دشت‌های وسیع، گیاهان سبز،‌ رودخانه‌ها و ابرها همگی کمک کرده‌اند که قسمت دوم به لحاظ بصری کاملا چشم‌نواز بشود و تماشاگر را راضی روانه خانه‌اش کند. البته هنگام استفاده از جاذبه‌های بصری حواس‌مان بود داستان و شخصیت‌های فیلم قربانی نشوند و در سایه جزئیاتی مانند زیبایی ابرها و کوتاه و بلندی علف‌ها قرار نگیرند. ناگفته نماند از نرم افزار کامپیوتری جدیدی که اختصاصا‌ برای فیلم نوشته شده بود استفاده کردیم و با کمک گروه خبره و کاربلدی که همراه‌مان بودند صحنه‌هایی خلق کردیم که تا کنون در کمتر فیلم انیمیشنی به چشم خورده است. اگر مشتاق نظر شخصی خودم در مورد فیلم‌ باشید باید بگویم در میان شخصیت‌ها بیشتر از پنگوئن‌ها خوشم می‌آید چون گرچه نقش مهمی ندارند اما کاملا بامزه هستند و بخشی از بار کمیک فیلم را به دوش می‌کشند. دیگر شخصیت‌ها هم هرکدام داستان شخصی خودشان را دارند که هر کدام از آن داستان‌ها می‌تواند برای تماشاگرانی در رده‌های سنی مختلف جذاب باشد.

انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2 

● بازیگران

▪بن استیلر:

به نظر من بازیگر باید در کارش توازن داشته باشد و در همه جور نقشی برای هر نوع مخاطبی بازی کند. گرچه من را بیشتر در قامت نقش‌های کمدی می‌شناسند اما همیشه دوست داشته‌ام نقش‌ها و شخصیت‌های متفاوت را تجربه کنم و حتی تا آنجا که می‌توانم تماشاگرانم را غافلگیر کنم. گاهی ممکن است برای بزرگسالان فیلم‌های مانند «تندر گرمسیری» با درجه R بازی کنم و گاهی هم ممکن است برای راضی نگاه داشتن کودکان صداپیشه فیلم‌هایی مانند «ماداگاسکار» شوم. در «ماداگاسکار» سعی کردم تا آنجا که می‌توانم کاری کنم که کودکان خصوصا پسر خودم از تماشای فیلم لذت ببرند. با بازی در فیلم‌هایی مانند «شبی در موزه» فهمیدم کودکان از به هم ریختگی و ریخت و پاش صحنه کاملا استقبال می‌کنند و در «ماداگاسکار» هم سعی کردم از طریق همفکری با کارگردانان نتیجه نهایی را به فیلمی تبدیل کنم که باب میل کودکان باشد و خاطره تماشایش تا سال‌ها در ذهن آنها باقی بماند. درست است که مردم کشورهای مختلف در فرهنگ‌های متفاوتی زندگی می‌کنند اما همیشه چیزهایی وجود که هر تماشاگری از هر سن و طبقه و نژادی در برابر آن خلع سلاح می‌‌شود. این مسئله در مورد کودکان بیشتر صادق است چون اکثر آنها خلقیات و رفتار مشترکی دارند و به صحنه‌های مختلف عکس‌العمل مشترک نشان می‌دهند. مثلا‌ ممکن است یک کودک آفریقایی با دیدن این فیلم همان عکس‌العملی را نشان دهد که یک کودک آمریکایی نشان می‌دهد. فیلمسازانی که دوست دارند فیلم‌شان مخاطبان جهانی داشته باشد باید به چنین چیزهایی توجه کنند و روی عناصری دست بگذارند که اختصاص به فرهنگ خاصی نداشته باشد. خصوصا در زمینه فیلم‌های کمدی که غفلت از این مسئله می‌تواند فیلم را با یک شکست فاجعه‌آمیز همراه کند. البته نمی‌توان منکر علایق مختلف تماشاگران در گوشه گوشه جهان شد اما همیشه چیزهایی وجود دارد که حداقل تماشاگران زیادی بر خنده‌دار بودن آنها اتفاق نظر دارند.

انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2 

▪ کریس راک:

اگر مطمئن نبودم که قسمت دوم «ماداگاسکار» از قسمت اول بهتر می‌شود هرگز قبول نمی‌کردم اسمم در میان عوامل این فیلم قرار بگیرد. در قسمت دوم اشتباهات قسمت اول تصحیح شده است و حفره‌های فیلمنامه‌ای و کاستی‌های داستانی جای خود را به فیلمنامه‌ای منسجم داده‌اند که ایده‌آل‌ترین فیلمنامه برای چنین فیلمی است. در سال‌های گذشته همزمان با افزایش سنم ترجیح داده‌ام کمی گزیده‌کار شوم و در هر فیلم سست و بی‌مایه‌ای ظاهر نشوم. کافی است به تاریخ سینما نگاهی بیندازید تا متوجه شوید بازیگرانی که خود را ارزان می‌فروشند چه بلایی سرشان می‌آید. فارغ از این مسائل دوست داشتم یک بار دیگر با بن استیلر همکاری کنم و شاهد حضور گرم و پرانرژی وی در پشت صحنه فیلم باشم. من و بن تقریبا هم سن هستیم و سرگذشت تقریبا مشابهی در سال‌های گذشته داشته‌ایم. هر دو با فیلم‌های کمدی مشهور شدیم و این روزها به دنبال پروژه‌های آبرومند هستیم تا دیگر توانایی‌های خود را هم به تماشاگران عرضه کنیم. در «ماداگاسکار ۲: فرار به آفریقا» سعی کردیم به هر قیمتی که شده همین کار را بکنیم و حتی برای اینکه بعضی صحنه‌ها جذاب بشوند فیلمنامه را کنار می‌گذاشتیم و با استفاده از دیالوگ‌ها و شوخی‌های بداهه، کاری می‌کردیم که هیچ صحنه‌ای خشک و معمولی از کار درنیاید. چنین فیلمی که اتفاقا بیشتر تماشاگرانش کودکان هستند هم باید به هر قیمتی تماشاگران را سرگرم کند و شخصا معتقدم برای رسیدن به این هدف باید به هر وسیله و ابزاری متوسل شد. حتی بداهه‌پردازی و کنار گذاشتن فیلمنامه‌ای که با دقت و جزئیات فراوان نوشته شده است.

انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2 

▪ جادا پینکت اسمیت:

انگیزه حضور من در چنین فیلمی چیزی نبود جز زنده نگه داشتن کودک درونم. فرزندان خودم هم از این فیلم لذت می‌برند اما با حضور در «ماداگاسکار» کودک درونم هم بی‌نصیب نمی‌ماند و رضایت او هم جلب می‌شود. همیشه به دنبال راهی بودم که بتوانم به‌وسیله آن کودک درون خودم را از مخفیگاهش بیرون بیاورم و فکر می‌کنم صداپیشگی در دو قسمت «ماداگاسکار» این فرصت را در اختیارم قرار داد. البته گلوریا در «ماداگاسکار۲: فرار به آفریقا» شخصیتی کاملا دوست‌داشتنی و محبوب است که به دوستان خودش هم عشق می‌ورزد. به علاوه گلوریا در فیلم دوم نسبت به فیلم اول کمی رشد کرده است و این‌بار با وجوه جدیدی از شخصیت‌ مانند وفاداری وی مواجه می‌شوید که در فیلم قبلی نادیده گرفته شده بود. زیبایی‌شناسی فیلم دوم به مراتب از فیلم اول بیشتر است کارگردانان و بقیه عوامل با استفاده از زیبایی‌شناسی قاره آفریقا ویژگی‌های بسیار مثبتی به فیلم افزوده‌اند که نتیجه‌ را به یک انیمیشن واقعا تماشایی تبدیل کرده است. در واقع زیبایی آفریقا به تمام معنا در این فیلم به تصویر کشیده شده است. همه عوامل در فیلم دوم از جمله خود من تجربه بیشتری کسب کرده بودیم و با تکیه بر همین تجربه سعی کردیم فیلمی تولید کنیم که بتواند درمقابل انیمیشن‌های محبوب امسال قد علم کند. خود من در فیلم قبلی هیچ تصوری از دنیای انیمیشن نداشتم و نمی‌دانستم چه جوری باید جای گلوریا صحبت کنم. به همین دلیل کمی عصبی و آشفته شده بودم اما این‌بار همگی‌مان رفتاری کاملا حرفه‌ای داشتیم.

انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2 

▪ دیوید شوئیمر:

خودم را خوش شانس‌ترین صداپیشه این فیلم می‌دانم چون به لحاظ شخصیتی شباهت‌های زیادی با ملمن دارم. گیج بازی‌های او،‌ افسردگی‌ و دیدگاهی که به جهان اطرافش دارد به نوعی در وجود من هم پیدا می‌شود. به همین دلیل کاملا با شخصیت وی همذات‌پنداری می‌کردم و زمان تولید فیلم هم با تکیه بر همین شباهت‌ها از جان و دل برای کار زحمت کشیدم و سعی کردم هرکاری از دستم برمی آید انجام دهم. ملمن در این فیلم جانش را برای نجات جان دوستانش و حفظ عشقش به خطر می‌اندازد و تصور می‌کنم از این جهت نسبت به فیلم قبلی شخصیتی بامزه‌تر و البته انسانی‌تر دارد. در واقع او برای همان ارزش‌هایی می‌جنگد که انسان‌ها هم مایل به حفظ آنها هستند. برای صحبت به جای او سعی کردم کاری کنم که صداقت در صدایم موج بزند و تماشاگر تصور نکند فرد دیگری دارد جای ملمن حرف می‌زند. منظورم این است که می‌خواستم خودم را کاملا جای ملمن بگذارم و صدای خودم را به صدای وی تبدیل کنم. طوری که حتی خودم هم موقع تماشای فیلم فراموش کنم جای او حرف زده‌ام. بعضی از فیلم‌های انیمیشن در این زمینه با کاستی‌هایی مواجه هستند و صداهایی که بر شخصیت‌های کارتونی‌شان انتخاب شده است باورپذیر از کار در نمی‌آید و به همین دلیل تماشاگر بعد از تماشای آنها سرخورده سالن سینما را ترک می‌کند. صداپیشگان در فیلم‌های انیمیشن حتی از جلوه‌های ویژه و تمهیدات گرافیکی مهم‌ترند و تنها با کمک آنها می‌توان یک انیمیشن را به فیلمی ماندگار تبدیل کرد. برخی شرکت‌ها به سراغ ستارگان مشهور می‌روند تا از این طریق توجه مضاعفی به فیلم‌شان جلب شود اما واقعیت این است که صدا باید با شخصیت کارتونی هماهنگ و سازگار باشد و کاملا باورپذیر از کار دربیاید.

انیمیشن سینمایی ماداگاسکار 2 

 مشخصات انیمیشن سینمایی ماداگاسکار2:

کارگردانان: اریک دارنل، تام مک‌گراث/ نویسنده: ایتان کوئن/ تهیه‌کنندگان: میرلا سوریا،‌ مارک سوئیفت/ صداپیشگان: بن استیلر (الکس)، کریس راک (مارتی)، دیوید شوئیمر (ملمن)، جادا پینکت اسمیت (گلوریا)، ساشا بارون کوهن (جولین)/ موسیقی: هانس زیمر/ محصول آمریکا ۸۹ دقیقه

خلاصه داستان:

«ماداگاسکار ۲: فرار به آفریقا» در ادامه اولین قسمت فیلم که در سال ۲۰۰۵ به نمایش درآمد تعدادی از حیوانات باغ وحش نیویورک را به تصویر می‌کشد که کماکان در ماداگاسکار گیر افتاده‌اند. شیری به نام الکس، گورخری به نام مارتی، زرافه‌ای به نام ملمن و کرگدنی به نام گلوریا نقش‌های اصلی این فیلم را بر عهده دارند. در قسمت دوم حیوانات به سرزمینی در آفریقا پا می‌گذارند و الکس با دیگر افراد خانواده‌اش آشنا می‌شود اما چون مدت زمان زیادی را در باغ وحش گذرانده است برای ارتباط برقرار کردن با آنها به مشکل برمی‌خورد.

نقدی بر انیمیشن Wall-E

 

زمان؟ ۸۰۰ سال بعد. مکان؟ جایی روی همین زمین خودمان، شاید همین جایی که شما رویش ایستاده‌اید. آدم‌ها؟ اگر منظورتان شخصیت‌های فیلم و کسانی که قصه فیلم را جلو می‌برند، باشد، ۲ روبات که چون اولی عاشق است و اسمش هم روی فیلم است، پس قاعدتا شخصیت اصلی است و دومیش یک روبات دیگر به اسم «ایو» که او هم نقشش کمتر یا کم‌اهمیت‌تر از دوستش نیست. اصلا کی گفته معشوق‌ها - از نوع روبات یا غیرروبات یا انیمیشن و غیرانیمیشنش فرق نمی‌کند دومند؟

منظور؟ که گزارش جلسه نقد و بررسی انیمیشن «وال ای» است در حوزه هنری با حضور حسین معززی‌نیا، منتقد و نویسنده سینمایی و بزرگمهر حسین‌پور، کاریکاتوریست و انیماتور. خب حالا که تیتراژ به اینجا رسیده، یک «با تشکر از خانواده محترم رجبی» هم بگذارید تا برویم سراغ اصل ماجرا. «وال ای» شخصیت اصلی قصه فیلم روباتی است که در روی زمین تنها زندگی می‌کند. سال ۲۷۰۰ است و بشر به دلیل مشکلاتی که زمین دارد، آن را ترک کرده است و در سفینه‌‌های فضایی در دل کهکشان‌ زندگی می‌کند.

 انیمیشن وال-ای

زندگی روزمره و یکنواخت وال ای با حضور یک روبات دیگر به نام «ایو»، نشاط و تحرک تاز‌ه‌ای پیدا می‌کند. او که دلباخته ایو شده، تصمیم می‌گیرد راهی پیدا کند تا کره زمین به حالت اولیه‌اش برگردد و آدم‌ها بتوانند برای ادامه زندگی به آن برگردند. حسین معززی‌نیا در ابتدای جلسه با تاکید بر این که بدون پیشینه انیمیشن نمی‌شود درباره «وال ای» حرف زد، می‌گوید: «پیکسار از دهه ۸۰ لحن جدید و قواعد تازه‌ای را وارد انیمیشن‌های سنتی کرد، یکیش این بود که انیمیشن‌های سنتی، کودکان و نهایتا جوان‌ها را به عنوان مخاطب در نظر می‌گرفتند؛ ولی این جور که پیداست پیکسار مخصوصا بعد از «شیرشاه» مخاطب بزرگ سال را هدف گرفته. نمونه‌اش همین است که موضوع پیچیده و ثقیلی مثل فجایع زیست‌محیطی و از بین رفتن کره زمین را به عنوان موضوع اصلی کارش انتخاب کرده. ویژگی دیگر کار‌های پیکسار، ارجاع به فیلم‌های مهم روز و شوخی و بهره‌گیری از آنهاست. اشاره معززی‌نیا به تمام فیلم‌های بزرگ سینمای علمی تخیلی مثل ۲۰۰۱: یک اودیسه فضایی، جنگ‌‌های ستاره‌ای، ئی‌تی، پیشتازان فضا و برخورد نزدیک از نوع سوم‌ است که «وال ای» به عنوان اولین انیمیشن فضایی به نحوی از هر کدام از آنها استفاده کرده و بهشان ارجاع داده است. طبیعی است که وقتی یک طراح و انیماتور قرار است یک انیمیشن یا به زبان خودمانی‌اش کارتون را نقد کند و درباره‌اش حرف بزند، بیشتر به جنبه‌های بصری و تکنیکی کار توجه می‌کند تا چیز‌های دیگر. بزرگمهر حسین‌پور هم حرف‌هایش را با این توضیح شروع می‌کند که حالا انیمیشن سه‌بعدی دنیای انیمیشن را قبضه کرده و قابلیت این را دارد که هر چیزی را به تصویر بکشد. ظهور نرم‌افزار‌های جدید این توانایی را به دست‌اندرکاران انیمیشن سه‌بعدی داده که هر کاری دلشان می‌خواهند، بکنند؛ آن هم جوری که دنیای انیمیشن دوبعدی هیچ وقت تصورش را نمی‌کرد. حالا فقط دوبعدی‌ها را در زمان‌ها و جا‌های خاصی مثل جشنواره‌ها می‌بینیم. حسین پور با این توضیح که «وال ای» از نظر تکنیکی، قوی‌ترین انیمیشنی است که تا حالا تولید شده، ادامه می‌دهد: «این انیمیشن بخوبی جدایی انسان از خودش، طبیعت و خدا را نشان داده. تمام دستاورد انسان در زمینی که از او بجا مانده، چیزی نیست جز زباله و آهن. او در این شرایط در غفلت کامل است و راه نجاتش فقط و فقط بازگشت به عشق است.» از نظر او، طراحی کاراکتر، یکی از اصلی‌ترین و مهم‌ترین بخش‌های تولید انیمیشن است و اگر کاراکترها خوب طراحی نشوند، به یک ایده و فیلمنامه خوب و درخشان هم لطمه می‌زنند.

 انیمیشن وال-ای

کاراکتر‌های انیمیشن در حقیقت مثل بازیگران یک فیلم زنده هستند که اگر طراحی گریم و لباس خوبی نداشته باشند، حضور قوی و تاثیرگذاری ندارند. قوی‌ترین نکته «وال ای» هم همین طراحی کاراکتر‌های آن است. جالب اینجاست که با این که آنها موجوداتی ناشناخته و غیرملموسند، آنقدر دقیق و درست طراحی شده‌اند که غم و شادی و همه حالت‌هایشان از طریق چشم‌ها و میمیک صورتشان به بیننده منتقل می‌شود، حتی عاشقانه‌ترین نگاه‌ها را در صورت کاراکتر وال‌ای می‌بینیم، بدون این که فرم عضلات صورت آهنینش به هم بریزد. شاید یکی از دلایل ارتباط خوب تماشاگران با فیلم همین کاراکتر «وال ای» باشد که با چشم‌های دوربین‌وار و گردن باریکش به‌ ئی تی شبیه است که با گذشت سال‌ها، صفات انسانی به خودش گرفته. این البته اولین باری نیست که پیکسار با کارهایش ملت را شوکه کرده. معززی‌نیا هم با اشاره به چندتا از محصولات قبلی این شرکت، «کمپانی لولوها» را مثال می‌زند و می‌گوید: «در این فیلم هم لولوها هویت مشخصی ندارند؛ ولی طراحی‌شان خیلی خوب و متنوع است. «وال ای» هم روباتی است که مدام خودش را بازآفرینی می‌کند. برخلاف لولوها که مثل آدم‌ها حرف می‌زنند، از «وال ای» فقط یک سری اصوات نامفهوم می‌شنویم که کاراکترش را تکمیل می‌کند. می‌بینیم که همه آدم‌ها مثل هم شده‌اند و دیگر اصلا کار نمی‌کنند؛ ولی او تا آخر کار، یک روبات سختکوش وظیفه‌شناس که از آدم‌ها هم بیشتر کار می‌کند، باقی می‌ماند.» به عقیده او، داستان «وال ای» علاوه بر این که خود پیکسار به دنیای انیمیشن‌ها اضافه کرده، هم ویژگی‌های ژانر اکشن را دارد و می‌شود قواعد رومانس یا کمدی رومانتیک را درش پیدا کرد؛ چون این روبات می‌خواهد توجه طرف مقابلش را جلب کند و او با خشونت جوابش را می‌دهد. نیرو‌های بیرونی هم مدام سعی می‌کنند رابطه آنها را قطع کنند، در نهایت هم داستان، مثل همه کمدی رومانتیک‌ها پایان خوشی دارد. این بار وقتی دوباره نوبت به بزرگمهر حسین‌پور می‌رسد، با طرح این سوال که انیمیشن ایران در کجا قرار دارد، سر درددلش حسابی باز می‌شود: «مشکل ما این است که مدام نبش قبر می‌کنیم و به گذشته برمی‌گردیم. اولین چیزی که برای انیمیشن به ذهن خلاقمان می‌رسد، رستم و سهراب و بقیه کاراکتر‌های تکراری شاهنامه و مثنوی است که همه بچه‌ها هم آنها را می‌شناسند و چون می‌دانند چه می‌کنند، هیچ جذابیتی برایشان ندارند. ما به خودمان زحمت نمی‌دهیم که نگاه جدیدی به این داستان‌ها داشته باشیم. برای همین وقتی کاراکتری مثل بتمن یا سوپرمن خلق می‌شود، بچه‌ها کنجکاو می‌شوند بدانند آنها کی هستند و چه می‌کنند.» حسین‌پور سعی می‌کند توضیح بدهد با تاریخ و پشتوانه فرهنگی‌مان مخالف نیست و فقط باید نوع نگاهمان را به ماجرا عوض کنیم. باید تعارف را با خودمان کنار بگذاریم و از تجربه آن ور آبی‌ها استفاده کنیم: «گذشته، نگاه به آینده را ازمان گرفته، تاریخمان برایمان شده دردسر؛ ولی انیمیشنی مثل «وال ای» فضایی خلق می‌کند که حتی تصورش را هم نمی‌توانیم بکنیم، چون چیزی را ساخته‌اند که تا حالا وجود نداشته.» اگر مطالبی را که درباره این انیمیشن به فارسی ترجمه شده، در اینترنت جستجو کنید، به مصاحبه‌ای با کارگردانش اندرو‌استانتن برمی‌خورید که در آن گفته، موقع ساخت فیلم‌هایش اصلا به واکنش تماشاگران فکر نمی‌کند و فقط تلاش می‌کند یک فیلم خوب بسازد؛

 انیمیشن وال-ای

چون فکر کردن به این که تماشاچی چی می‌خواهد، نقطه شروع ساخت یک فیلم بد است. باید کاری را انجام بدهی که فکر می‌کنی درست است. حسین‌پور با اشاره به همین جمله می‌گوید که همین دیدگاه نسبت به انیمیشن است که باعث پیشرفت آنها شده، اگر جسارت و خلاقیت داشته باشیم، ممکن است بتوانیم کار‌های جدیدی بکنیم. حتی اگر نتیجه اش هم مزخزف از کار دربیاید، ارزشش را دارد، باید ازش بگذریم و به مراحل بعدی فکر کنیم. معلوم است که منظور حسین‌پور، دشمنی با تاریخ و فرهنگ و تمدن خودمان نیست. با این حال، حرف‌هایش کم و بیش ثقیل و برخورنده است؛ جوری که حسین معززی‌نیا سعی می‌کند سوءتفاهم‌های احتمالی را برطرف کند: «کسانی که ذات قصه‌گویی و روایت را نشناسند، ممکن است با این حرف‌ها دچار سوءتفاهم بشوند. به نظرم، باید داستان‌های خودمان را به عنوان کهن الگو‌های داستان‌گویی بازشناسی کنیم. «وال ای» هم براساس همان الگوها ساخته شده.» او از طرف دیگر هم با اشاره به چند فیلم و سریال خاص روی بحث کاربرد خلاقیت موقع برخورد با این داستان‌ها تاکید می‌کند و می‌گوید: «وقتی به سراغ قصه‌های کهن و مذهبی و قرآنی می‌رویم، خیال می‌کنیم همه چیز آماده است. فکر می‌کنیم علاقه مردم به دیدن این داستان‌ها بس است و ما فقط باید آنها را به صورت خام اجرا کنیم. در صورتی که باید آنها را خلاقانه بازآفرینی کرد، وگرنه فاجعه‌ای که بارها شاهدش بوده‌ایم، دوباره تکرار می‌شود.» بزرگمهر حسین‌پور در پایان به یکی دیگر از مشکلات ما برای تولید انیمیشنی مثل «وال ای» اشاره می‌کند و می‌گوید: «ما نمی‌توانیم به صورت گروهی با هم کار کنیم. نمی‌توانیم ستاره‌های ادبیات و سینما و انیمیشن را دور هم جمع کنیم و یک فیلم قوی بسازیم. همه ما به صورت فردی آدم‌های قوی و بااستعدادی هستیم؛ ولی نمی‌توانیم این پتانسیل را در جمع به کار بگیریم. اگر این طوری نبود، حتما تا حالا اتفاقات بهتری افتاده بود.»