مسافر تاکسی آهسته روی شونهی راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه… راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!" مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمیدونستم که یه ضربهی کوچولو آنقدر تو رو میترسونه" راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم… آخه من 25 سال رانندهی ماشین جنازه کش بودم…!"
مطمئن نیستم چطوری کار میکند ولی بهصورت خارقالعادهای دقیق است.
قبل از اینکه به عکس نگاه کنید توضیحات را بهطور کامل بخوانید.
عکس زیر حاوی 2 دلفین کاملا متشابه میباشد که در مطالعات روی سطوح استرس در بیمارستان St.. Mary استفاده میشود.
به هر دو دلفین که از آب بیرون پریدهاند نگاه کنید. هر دو دلفین کاملاً شبیه یکدیگر هستند. یک مطالعه دقیق نشان داده که علیرغم اینکه هر دو دلفین شبیه یکدیگر هستند شخصی که استرس دارد اختلافاتی را بین آنها پیدا خواهد کرد. هر چه فرد اختلافات بیشتری را بین این دو دلفین پیدا کند تحت استرس بیشتری قرار دارد.
اکنون به عکس نگاه کنید و اگر شما بیش از 2 اختلاف بین دو دلفین پیدا کردید نیاز به مرخصی دارید. تصویر در ادامه مطب
12سال پیش تو همین روزها زمانی که دانش آموز سال پنجم ابتدایی بودم وقتی صبح از خواب بیدار شدم زیبا ترین جلوه طبیعت رو دیدم روش قدم زدم صداش مثل خرد شدن برگهای پاییزی زیر پاها بود چقدر ذوق کرده بودم چقدر خوشحال بودم ...اولین باری بود که برف رو توی دستام احساس می کردم هنوز بخار شدن برف رو تو دستام حس می کنم . اما بعد از اون روز دیگه برف نیومد سالها بود که دوست داشتم یه بار دیگه خونمون سفید پوش بشه و بتونم یه بار دیگه رو برف راه برم ....واین اتفاق افتاد اونم وقتی که اصلا فکرشو نمی کردم برف از صبح امروز شروع شد و همینطور ادامه داره حالا بعد از 12 سال تو سن 24 سالگی به یاد دوران بچگی بازهم رو برف قدم زدم همون لذت قدیمو داشت چیزی که بازم فکرشو نمی کردم .... گاهی اوقات چقدر ساده می شه از زندگی لذت برد ..