خداوند ازتو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوا ر می شدی؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید چند نفر را که وسیله ندا شتند به مقصد رسا ندی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید زیر بنای خا نه ا ت چند متر بود؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید به چند نفر در خا نه ا ت خوش آ مد گفتی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید که چه لبا س هایی در کمد داشتی؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید به چند نفر لبا س پوشاندی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید بالاترین میزا ن حقوق تو چقدر بود؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید آیا سزاوار گرفتن آ ن بودی
خداوند از تو نخواهد پرسید که عنوا ن و مقام شغلی تو چه بود؟ بلکه ا ز تو خواهد پر سید آ ن را به بهترین نحو ا نجام دادی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید که چه تعداد دوست داشتی؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید برای چند نفر دوست و رفیق بودی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید در چه منطقه ا ی زندگی می کردی؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید چگونه با همسا یگا نت رفتا ر کردی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود؟ بلکه ا ز تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جستجوی رستگاری بپردازی؟ بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم به عمارت بهشتی خود خواهد برد
خداوند ا ز تو نخواهد پرسید که چرا این نوشته را برای دوستا نت نخواندی؟ بلکه خواهد پرسید چرا ا ز خواندن آن برای دیگران در وجدان خود احساس شرمندگی می کردی...
نوشته: ویلیا مز داجین کو
خوشبختی ...
همه ما خودمان را چنین متقاعد می کنیم که با ازدواج زندگی بهتری خواهیم داشت ، وقتی بچه دار شویم بهتر خواهد شد ، و با به دنیا آمدن بچه های بعدی زندگی بهتر ...
ولی وقتی می بینیم کودکانمان به توجه مداوم نیازمندند ، خسته میشویم .
بهتر است صبر کنیم تا بزرگتر شوند.
فرزندان ما که به سن نوجوانی میرسند ، بازکلافه میشویم ، چون دایم باید با آنها سر و کله بزنیم . مطمئنا وقتی بزرگتر شوند و به سنین بالاتر برسند ، خوشبخت خواهیم شد.
با خود میگوییم زندگی وقتی بهتر خواهد شد که :
همسرمان رفتارش را عوض کند
یک ماشین شیکتر داشته باشیم
بچه هایمان ازدواج کنند
به مرخصی برویم
و در نهایت بازنشسته شویم ...
حقیقت این است که برای خوشبختی ، هیچ زمانی بهتر از همین الآن وجود ندارد.
اگر الآن نه ، پس کی ؟ زندگی همواره پر از چالش است .
بهتر این است که این واقعیت را بپذیریم و تصمیم بگیریم که با وجود همه این مسائل شاد و خوشبخت زندگی کنیم .
خیال می کنیم که زندگی ، همان زندگی دلخواه ، موقعی شروع میشود که موانعی که سر راهمان هستند ،کنار بروند :
مشکلی که هم اکنون با آن دست و پنجه نرم میکنیم
کاری که باید تمام کنیم
زمانی که باید برای کاری صرف کنیم
بدهی هایی که باید پرداخت کنیم و
بعد از آن زندگی ما ، زیبا و لذت بخش خواهد بود !
بعد از آنکه همه اینها را تجربه کردیم ، تازه می فهمیم که زندگی ، همین چیزهایی است که ما آنها را موانع می شناسیم .
این بصیرت به ما یاری میدهد تا دریابیم که جاده ای بسوی خوشبختی وجود ندارد .
پس بیایید از هر لحظه لذت ببریم .
برای آغاز یک زندگی شاد و سعادتمندلازم نیست که درانتظار بنشینیم :
در انتظار فارغ التحصیلی ، بازگشت به دانشگاه ، کاهش وزن ؛ افزایش وزن ، شروع به کار ، ازدواج ، شروع به تعطیلات ، صبح جمعه ، در انتظار دریافت وام جدید ، خرید یک ماشین نو ، باز پرداخت قسطها ، بهار و تابستان و پاییز و زمستان ،اول برج ، پخش فیلم موردنظرمان از تلویزیون ، مردن ، تولد مجدد و ...
خوشبختی یک سفر است ، نه یک مقصد.
هیچ زمانی بهتر از همین لحظه برای شاد بودن وجود ندارد .
زندگی کنید و از حال لذت ببرید.
اسمم آق بابا (البته تو شناسنامه محمد)،از اولین سالهای زندگیم موجودی نادر بودم در بیست ودوم بهمن ماه 1362 متولد شدم ، خیلی کم حرفم از زمان بچگی به انیمیشن (کارتون) علاقه داشتم حالا خودم انیمیشن می سازم اونم از نوع سه بعدیش(3d ) سه سال دانشجوی حسابداری بودم اما به دلایلی که یکیش همین انیمیشن بوده درسم رو ول کردم (به همین خاطر خیلی ها منو دیوانه میدونن... البته مهم نیست)،طرفدار بایرن مونیخ هستم خیلی شدید. خیلی از دوستام اعتقاد دارن که من مخ کامپیوتر هستم . به ضرب المثل و نکات پند آموز و اشعار کوتاه علاقه دارم . خواننده محبوبم داریوش ومحسن چاووشی ،همیشه به آهنگاشون گوش میدم(الان که اسم چاووشی رو تایپ کردم یاد یکی از آهنگاش افتادم*** همیشه خسته از روزای برفی
عشق پریشون شده دو حرفی
گفته بودم اگه دلت گرفتست
کنج دلم جا واسه دلت هست***
فعلا روزی 10-12 ساعت پشت کامپیوتر می شینم و با برنامه 3d max کار می کنم.آرزومم اینکه یه روزی بتونم جایزه اسکار بهترین انیمیشن کوتاه رو به دست بیارم البته تقریبا غیر ممکنه ولی دنیا رو چه دیدی شاید تونستم.اینم ای دی من sinekhiz1 و ایمیلم mohammad3d@gmail.com چیز دیگه ای به ذهنم نمی رسه ولی این چیزهایی که گفتم بازی نبودش واقعیت زندگیم بود!!!
در چشم اندازت پرنده ای است
در گلویش آوازی
و در آوازش آرزوهایی است
برای تو
در دستت سنگی ست
در سنگ دشنامی و
در دشنام دشنه ای و
در من
پرنده ای
که جان می کند
رویا زرین
در سال 1968 مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر 5 قاره جهان پخش میشود.
کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها 42 کیلومترو 195 متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره ... چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه ای امان نمی داد و دونده های بعدی یکی یکی از خط پایان گذشتند و بعضی هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط پایان چند قدم جلوتر از شدت خستگی روی زمین ولو شدند. اسامی و زمان های به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد. نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همین حال دوندگان دیگر از راه رسیدند و از خط پایان گذشتند. در طول مسابقه دوربین ها بارها نفراتی را نشان داد که دویدند، از ادامه مسابقه منصرف شدند و از مسیر مسابقه بیرون آمدند. به نظر میرسید که آخرین نفر هم از خط پایان رد شده است. داوران و مسوولین برگزاری میروند تا علائم مربوط به مسابقه ماراتن و خط پایان را جمع آوری کنند جمعیت هم آرام آرام استادیوم را ترک میکنند. اما ...
بلند گوی استادیوم به داوران اعلام میکند که خط پایان را ترک نکنند گزارش رسیده که هنوز یک دونده دیگر باقی مانده. همه سر جای خود برمیگردند و انتظار رسیدن نفر آخر را میکشند. دوربین های مستقر در طول جاده تصویر او را به استادیوم مخابره میکنند. از روی شماره پیراهن او اسم او را می یابند "جان استفن آکواری" است دونده سیاه پوست اهل تانزانیا، که ظاهرا برایش مشکلی پیش آمده، لنگ میزد و پایش بانداژ شده بود. 20 کیلومتر تا خط پایان فاصله داشت و احتمال این که از ادامه مسیر منصرف شود زیاد بود. نفس نفس میزد احساس درد در چهره اش نمایان بود لنگ لنگان و آرام می آمد ولی دست بردار نبود. چند لحظه مکث کرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را می گیرند تا از ادامه مسابقه منصرفش کنند ولی او با دست آنها را کنار می زند و به راه خود ادامه میدهد. داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پایان محل مسابقه را ترک کنند. جمعیت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتایج ترک نمی کند. جان هنوز مسیر مسابقه را ترک نکرده و با جدیت مسیر را ادامه میدهد. خبرنگاران بخش های مختلف وارد استادیوم شده اند و جمعیت هم به جای اینکه کم شود زیادتر میشود! جان استفن با دست های گره کرده و دندان های به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار، همچنان به حرکت خود به سوی خط پایان ادامه میدهد او هنوز چند کیلومتری با خط پایان فاصله دارد آیا او میتواند مسیر را به پایان برساند؟ خورشید در مکزیکوسیتی غروب میکند و هوا رو به تاریکی میرود.
بعد از گذشت مدتی طولانی، آخرین شرکت کننده دوی ماراتن به استادیوم نزدیک میشود، با ورود او به استادیوم جمعیت از جا برمیخیزد چند نفر در گوشه ای از استادیوم شروع به تشویق میکنند و بعد انگار از آن نقطه موجی از کف زدن حرکت میکند و تمام استادیوم را فرا میگیرد نمیدانید چه غوغایی برپا میشود.
40 یا 50 متر بیشتر تا خط پایان نمانده او نفس زنان می ایستد و خم میشود و دستش را روی ساق پاهایش میگذارد، پلک هایش را فشار می دهد نفس میگیرد و دوباره با سرعت بیشتری شروع به حرکت میکند. شدت کف زدن جمعیت لحظه به لحظه بیشتر میشود خبرنگاران در خط پایان تجمع کرده اند وقتی نفرات اول از خط پایان گذشتند استادیوم اینقدر شور و هیجان نداشت. نزدیک و نزدیکتر میشود و از خط پایان میگذرد. خبرنگاران، به سوی او هجوم میبرند نور پی در پی فلاش ها استادیوم را روشن کرده است انگار نه انگار که دیگر شب شده بود. مربیان حوله ای بر دوشش می اندازند او که دیگر توان ایستادن ندارد، می افتد.
آن شب مکزیکوسیتی و شاید تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابید. جهانیان از او درس بزرگی آموختند و آن اصالت حرکت، مستقل از نتیجه بود. او یک لحظه به این فکر نکرد که نفر آخر است. به این فکر نکرد که برای پیشگیری از تحمل نگاه تحقیرآمیز دیگران به خاطر آخر بودن میدان را خالی کند. او تصمیم گرفته بود که این مسیر را طی کند، اصالت تصمیم او و استقامتش در اجرای تصمیمش باعث شد تا جهانیان به ارزش جدیدی توجه کنند ارزشی که احترامی تحسین برانگیز به دنبال داشت. فردای مسابقه مشخص شد که جان ازهمان شروع مسابقه به زمین خورده و به شدت آسیب دیده است.
او در پاسخگویی به سوال خبرنگاری که پرسیده بود، چرا با آن وضع و در حالی که نفر آخر بودید از ادامه مسابقه منصرف نشدید؟ ابتدا فقط گفت:" برای شما قابل درک نیست!" و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد:" مردم کشورم مرا 5000 مایل تا مکزیکوسیتی نفرستاده اند که فقط مسابقه را شروع کنم، مرا فرستاده اند که آن را به پایان برسانم."
داستان "جان استفن آکواری" از آن پس در میان تمام ورزشکاران سینه به سینه نقل شد"حالا آیا یادتان هست که نفر اول برنده مدال طلای همان مسابقه چه کسی بود؟
این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است
که همچنان تو را می بوسند و در ذهن خود طناب دار تو را می بافند..!
برین توی Control Panel قسمت Connection Wizard ؛ یه کانکشن
اضافه کنید به اسم « خدا » . User Name اون خیلی راحته ، « ایمان »
؛ پسوردش دیگه معلومه ، « دل ِ پاک » . شماره تلفن هم نمی خواد .
فقط باید حضور دل داشته باشی . دکمه ی Dial رو بزن و Connect شو .
به خدا ISP ِ خدا نه اشغالی داره ، نه هیچی ! اینو بدونین خدا هیچ وقت
بنده هاش رو Disconnect نمی کنه . فقط کافیه Connect شین . خدا
همه چیز رو براتون آماده می کنه . چند تا فایل « عشق و دوستی و
صمیمیت » Download کنین . حواستون باشه به خدا متصل شدن ،
سایت های بدی و دشمنی فیلتر شدن .
خدا Host ِ مجانی داده ، ولی به همه نه ؛ کارت اعتباری نمی خواد ، ولی
.... باید کمی خلوص ایمان و دل پاک داشته باشی . خیالتون راحت .
اینجا هیچ احدوناسی نمی تونه هکتون کنه ، ویروس هم نیست . ولی
باید قبلش یک آنتی ویروس رو بریزین رو هارد ِ دلتون . اون آنتی ویروس ،
نمازه !!! البته دانلودش رو تو سایت قرآن مجانی گذاشتن ، ولی اگه
دانلودش کنی از ویروس بدی و شر ودشمنی و .... در امانی .
خدا بزرگترین هکر و ویروس نویسنده رو می شناسه ، « شیطان » .
البته اگه اون آنتی ویروس رو نصب کنی ، شیطان هیچ غلطی نمی تونه
بکنه . برین تو قسمت Search . این عبارت رو Search کنید :
می بینید چه لیست بزرگی بهتون میده . ولی حالا Search کنید :
میگه Can Not Find The URL . آخه اینا اصلا ً وجود ندارن
اینجا ... خیلی گذشته ، می خوای Disconnect کنی ولی دلت
نمی خواد ... دوست داری بازم Online باشی .